خب

18 تیر بود که با کلی ذوق و شوق اومدم نوشتم که آره رسیدم به آرزوم و شدم معلم هندسه ،همون چیزی که مدت ها انتظارش رو میکشیدم.ولی میبینید که دیری نپایید.نمیدونم من خیلی سختگیرم یا قاعده کار روی بی نظمی و بی فکریه.نمیدونم منی که با امید اصلاح و تغییر،با هدف نزدیک شدن با این بچه ها _که مطمئنم فرزند امام زمان ن_اومدم اشتباه کردم؟

ینی منم باید میشدم یکی مثل بقیه؟بیام ساعت پر کنم برم؟

حالا درک میکنم از عمق وجودم حرف‌های 5 سال پیش سید مجید رو که گفت:"فارغ‌التحصیل با لب خندون میاد تو این مدرسه و با چشم گریون میره بیرون"

حالا منم باید برم بیرون؟ نباید بمونم؟جواب این سوالاتم رو از کی باید بپرسم؟

از اون طرف

این همه سوال در مورد تغییر رشته داره دیونه م میکنه

حالا میثم یه راهی گذاشت جلو پام ولی پیچوند دیگه،تعارف که نداریم


یا صاحب امان

راهنمای اصلی شمایی

شعر نمیگم و در بند سجع و قافیه نیفتادم

بابا ملت اعتراض اقتصادی دارن میریزن بیررون راحت میشن

خب پدر من،راهنمای من،انیس من

کجا پیدات کنم؟چجوری جواب سوالامو بگیرم؟

لطف داشتی ولی بیشترش کن

خسته م واقعن

منتظر یه جرقه م،بذار به درد بخورت باشم


الغوث

الغوث

الغوث


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بە کوردی فێری ئۆنڵاین مارکێتینگ ببە سایت کانال تلگرام @Walkingdeds Sara انجمن نقد ادبی آسنی dinbacklink Josh پروژه آمار و مدلسازی دوم و سوم دبیرستان Patricia